بلاگ
« یک آگاهی و درک شناختی از هیجانات و احساسات فرد دیگر » ( ربر[1]، 1995 ص 249 ). از این رو می توان گفت که همدلی دربردارنده توانایی ایجاد روابط هماهنگ با دیگران است. برای تبیین بهتر این مفهوم می توان از تعبیر رایج » خود را به جای دیگران گذاردن » برای نگریستن از نقطه نگرش فرد استفاده کرد.
افرادی که در سازمانها در زمینه همدلی از مهارت بالایی برخوردارند، دارای ویژگی های زیر می باشند :
- در مواقع تغییر و ابهام مکرراً دیگران را در جریان امور قرار می دهند.
- تشریک مساعی بین کارکنان، مشتریان و تهیه کنندگان را بالا می برند.
- سرمایه عقلانی سازمان را بهبود بخشیده و آن را به هدر نمی دهند.
- انگیزش و رضایت شغلی کارکنان را افزایش می دهند.
- به عملکرد کاری بهتری دست می یابند.
واژه همدلی برای اولین بار در دهه 1920 و توسط روانشناس آمریکایی ئی. بی تیچنر[2] و برای اشاره به تقلید حرکتی مشاهده شده در یک کودک یکساله پس از مشاهده آشفتگی در کودک دیگر به کار رفت. همانگونه که گالو[3] ( 1989 ) بیان کرده است : … یک پاسخ همدلانه پاسخی است که هم در بردارنده بعد عاطفی و هم بعد شناختی است. اصطلاح همدلی حداقل دارای دو مفهوم است. به مفهوم یک پاسخ شناختی، یعنی فهم و درک احساس دیگری و یا به مفهوم یک ارتباط عاطفی با فرد دیگر ( ص 100 ).از نظر کارل راجرز ( 1975 ) … حالت همدلی و یا همدلی نمودن دربردارنده درک دقیق چارچوب مرجع درونی[4] فرد دیگر، به همراه ابعاد عاطفی آن می باشد.
در این حالت گرچه فرد همدلی کننده خود را به جای فرد مقابل می گذارد ولی با او همانند سازی نمی کند. هینز و اوری[5] همدلی را تحت عنوان … توانایی تشخیص و فهم ادراکات و احساسات فرد مقابل و انتقال دقیق این فهم از طریق یک پاسخ پذیر اگر تعریف نموده اند ( ص 257 ).
لغت نامه آمریکایی هریتیج همدلی را این گونه تعریف می کند : … فهم عمیق و صمیمانه آن گونه که احساسات، افکار و انگیزش های یک فرد برای فرد مقابل قابل درک می گردد.
در تعاریف مربوط به همدلی، همدلی نوعاً مستلزم 1) توانمندی عاطفی در سهیم شدن در احساسات دیگری و 2) توانمندی شناختی برای درک احساسات و دیدگاه دیگری می باشد.
علاوه بر این آگاهی مواقع تعاریف همدلی بر توانمندی انتقال احساسات و درک همدلانه از طریق ابزارهای کلامی و یا غیر کلامی تاکید نموده اند. جنبه های مهم همدلی عبارتند از :
1- آگاهی از حالت هیجانی فرد مقابل
2- درک آن حالت
3- همانند سازی فردی با موقعیت
4- ارائه پاسخ عاطفی مناسب ( باولک[6]، 2003 )
کلود اشتینر[7] نیز همدلی را به عنوان حس ششم تعریف می کند. « نمی توان هیجانات افراد را شنید، دید و یا در مورد آنها فکر کرد » ( آکیندجو به نقل از اشتینر، 1997 ).
بر اساس ادبیات مربوط به همدلی 1) داشتن همدلی در ارتباط با دیگری، مستلزم احساس یا تجربه هیجان مشابه با هیجان آن فرد می باشد. 2) هیجانی که فرد آن را به عنوان همدلی تجربه یا احساس می کند باید به طریقی خاص ایجاد شده باشد و 3) این هیجان نیز باید به نحوی خاص تجربه و احساس شود ( نیلسن[8]، 2003 ).
ظاهراً قابلیت و توانمندی همدلی نقش عمده ای در متمایز ساختن افرادی که در رفتار نوعدوستانه درگیر شده یا نمی شوند، بازی می کند. وقتی که فرد همدل اینگونه ادراک می کند که فرد دیگری ناراحت است در نتیجه همدلی خود، آن ناراحتی را تجربه می کند. نشان دادن آشفتگی دیگران در کودکان 12 ماهه ( برادرز[9]، 1990 ) و نیز در میمونها و گوریلها ( آنگرر[10] و همکاران، 1990 ) دیده شده است.
انسانها به لحاظ همدلی تفاوت چشمگیری با یکدیگر دارند. برخی از افراد با دیدن کوچکترین ناراحتی در کسی عمیقاً تحت تاثیر قرار می گیرند. در حالی که برخی دیگر که آنها را جامعه ستیز باید نامید نسبت به وضعیت عاطفی دیگران بی اعتنا و غیر حساس می باشند. افراد همدل علاوه بر احساس آشفتگی فردی به خاطر آشفتگی دیگران دارای سه ویژگی دیگر هستند :
1) دارا بودن احساس همدلانه – احساس نوعی نگرانی و دغدغه خاطر نسبت به نیازهای دیگران
2) محاوره درونی – توانایی گذاردن خود به جای دیگری
3) احساس همدلی خیالی برای یک شخصیت سینمایی و غیر واقعی که به رفتارهایی از قبیل : گریه کردن هنگام تماشای یک فیلم غمناک نمایان می گردد ( بارون و بیرن[11] به نقل از آیزنبرگ[12]و همکاران، 1991، تروبست[13]، کولینز و امبری[14]، 1994 )
افرادی که در این ابعاد از همدلی بالایی برخوردارند هنگامی که فردی در اطراف آنها مشکل دارد پاسخ عاطفی و هیجانی نشان می دهند و در تعاقب آن در صدد رفع آن مشکل برمی آیند.
فردی که همدل است در قبال زندگی و احساسات اطرافیان خود نوعدوستی و همیاری نشان می دهد ( توماس، 2002 ). بر عکس کسانی که فاقد همدلی اند بدون در نظر داشتن سایرین و تاثیر اعمالشان بر آنان، صرفاً به علایق و جاه طلبی های خود توجه دارند ( بلاک[15]، 2000 ).
طبق نظر هافمن، همدلی از یک سیر طبیعی برخوردار است. پس از یکسالگی، کودکان از تمایز خود با دیگران، آگاهی بیشتری حاصل می کنند و در صدد بر می آیند تا کودک دیگری را که گریه می کند آرام نمایند. در حدود سن 2 سالگی کودکان تشخیص می دهند که احساسات فرد دیگر با احساس آنها متفاوت می باشند و در نتیجه نسبت به سر نخ هایی برای کشف چگونگی احساس کودک دیگر حساس تر می گردند. در اواخر کودکی، رشد همدلی سرعت بیشتری پیدا می کند و کودکان به راحتی می توانند احساس آشفتگی و ناراحتی را در دیگران درک نمایند ( باولک، 2003 ).
دانیل باتسون[16]، روانشناس اجتماعی ( 1987، a 1990، b 1990 ) پیشنهاد می کند که کمک کردن به دیگران به این علت است که ما واقعاً برای دیگران و درد و الم آنها اهمیت قائل هستیم. این اهمیت قائل شدن و توجه نشان دادن به رنج و ناراحتی دیگران به همدلی و شفقت و درک ما از چگونگی احساس فرد نیازمند کمک بر می گردد.
احساس همدلی در بردارنده همدردی، دلسوزی و احساس غمگینی است ( ایزنبرگ و میلر[17]، 1987 ).
تجارب شناختی و یا عاطفی زیر بنایی همدلی چیست ؟ دانیل باتسون، شانون ارلی و جیووانی سالوارانی[18] ( 1997 ) در جواب این پرسش پیشنهاد کرده اند که محاوره ادراکی [19] اساس اعمال نوعدوستانه و یاورانه را تشکیل می دهد.
طبق نظر باتسون و همکارانش محاوره ادراکی دارای دو بعد است یکی دگر ادراکی و دیگری خود ادراکی.
هنگامی که فرد در خصوص نحوه ادراک فرد نیازمند کمک فکر می کند، دور نمای ادراک دگری به جریان افتاده است. دور نمای ادراک خود نیز هنگامی روی می دهد که افراد خود را در موقعیت فرد نیازمند کمک گذارده و تصور می کنند که در آن صورت چه احساساتی می داشتند ؟ ( بوردنز و هورووتیز[20]، 2002 ).
مراحل همدلی
فرایند همدلی کردن را می توان به سه فرایند : جابه جایی نقش[21]، فرض نقش[22] و درونی سازی تقسیم نمود.
جابه جایی نقش : این امکان را به هر یک از افراد گروه می دهد تا به طور ذهنی نقش محوله خود را با نقش سایر اعضا تعویض نمایند تا بتوانند به نحو منصفانه تری با آنها رفتار نمایند.
درونی سازی : درونی سازی سنگ پایه همدلی است زیرا بدون آن، کلیه تلاشهای صرف شده در مراحل جابه جایی نقش و فرض نقش به نتیجه چندان مطلوبی منتج نخواهد شد. بدون درون سازی مراحل قبلی به نحوی ناقص انجام شده و به زودی به فراموشی سپرده می شود. درون سازی ماهیتاً به افراد در کسب تجارب معنی دار کمک می کند. زیرا حتی هنگامی که فرد به لحاظ فیزیکی در افراد در کسب تجارب معنی دار کمک می کند. زیرا حتی هنگامی که فرد به لحاظ فیزیکی در تجارب واقعی زندگی دیگری حضور ندارد اما قادر خواهد بود تا به کمک تصور و تخیل خود، خود را در آن تجارب و موقعیت ها قرار دهد. به این ترتیب این تجارب جزئی از او می شوند گویی که خود واقعاً در حال تجربه آنها است. بدین وسیله، همدلی مانند یک ابزار در جهت پیشگیری و مهار تعارضات بین فردی عمل می کند و حتی اگر تعارضاتی نیز بروز نمایند از وخامت آنها خواهد کاست. البته تاثیر همدلی با افزودن تکنیک های دیگر مانند : ارتباط صادقانه، گوش دادن فعال و ادب ورزی، افزایش می یابد. ( آکیندجو، 2000 ).
اما به طور کلی پژوهشگران و نظریه پردازان بر سر دو نوع اساسی همدلی، یعنی همدلی شناختی[23] و همدلی عاطفی[24] توافق دارند. گر چه از اصطلاحات مختلفی برای اشاره به این دو نوع همدلی استفاده شده است اما آنچه واضح است این است که همدلی شناختی، عمدتاً به معنای شریک شدن در دیدگاه ذهنی فرد مقابل می باشد. حال آنکه مراد از همدلی عاطفی، پاسخهای عاطفی ارائه شده به فرد مقابل است. که یا با احساسات آن فرد مشابه بوده ( همدلی موازی ) و یا واکنشی به تجارب عاطفی آن فرد می باشد ( همدلی واکنشی ).
در ادبیات مربوطه، از همدلی شناختی، غالباً تحت عنوان گفتگوی درونی و پذیرش نقش یاد شده است. به همین ترتیب غالباً به همدلی عاطفی، همدردی، همدلی هیجانی، صحبت دورنمایی همدلانه یا پاسخگویی عاطفی نیز اطلاق شده است ( والتر، 1999 ).
همدلی و مفاهیم وابسته
شفقت[25] و همدردی[26] دو مفهوم بسیار نزدیک به همدلی به شمار می آیند. اما با این وجود نمی توان آنها را دقیقاً معادل با یکدیگر دانست.
واژه « شفقت » اصطلاحاً به معنای « رنج بردن با » است. احساس شفقت کردن نسبت به کسی به معنای رنج بردن با آن فرد و سهیم شدن در درد و رنج او است که غالباً با آرزوی تسکین و یا کاهش چنین رنجی صورت می پذیرد. گویی که این رنج، رنج خود فرد می باشد ( پیتر نلسن 2003 ).
وجه اختلاف شفقت با سایر اشکال رفتارهای همیارانه یا انسانی در آن است که هدف شفقت در درجه اول بر تسکین رنج فرد مقابل قرار دارد. آن دسته از اعمال محبت آمیز که بیشتر در راستای خدمت رساندن می باشند تا تسکین یک رنج و تألم را بهتر است تحت عنوان نوعدوستی مطرح نمود. گرچه به این معنا، شفقت خود به نوعی زیر مجموعه نوعدوستی قرار می گیرد اما به عنوان نوع خاصی از رفتار که برای تسکین رنج دیگران صورت می پذیرد، تعریف می شود.
برخی از صاحبنظران کوشیده اند تا شفقت را در قالب فرایندهای همدلی تبیین نمایند. اما امروزه این توافق کلی وجود دارد که شفقت با همدلی برابر نیست. شفقت نوع خاصی از هیجان به شمار می آید. که اساساً دربردارنده نگرانی در خصوص دیگری است حال آنکه، همدلی به عنوان یک هیجان در نظر گرفته نشده و معمولاً دربردارنده دغدغه نمی باشد. شفقت با احساس غمگینی و رنج مرتبط است. برای احساس شفقت کردن با دیگری صرف تصور و درک اینکه دیگری در حالت غم و رنج است کافی نیست بلکه علاوه بر این درک، داشتن احساس غمگینی به خاطر آن فرد، ضروری می باشد ( دائره المعارف ویکیپدیا، 2003 ).
همدردی در مواقعی روی می دهد که احساسات یا هیجانات یک فرد موجب پدید آمدن همان احساسات و هیجانات در فرد دیگر شود. که این امر موجب شریک شدن یک فرد در احساسات می شود. همدردی معمولاً به سهیم شدن در ناراحتی و یا رنج، گفته می شود. ولی می تواند احساسات و عواطف مثبت را نیز در میان بگیرد و در یک مفهوم وسیعتر حتی می تواند دربردارنده سهیم شدن در عواطف ایدئولوژیک و سیاسی نیز باشد.
حالت روانشناختی همدردی ارتباط نزدیکی با مفهوم همدلی دارد. ولی برابر با آن نیست. همدلی به توانایی تجسم و درک عواطف دیگری اشاره دارد ولی لزوماً به معنای سهیم شدن در احساسات دیگری نیست. به هر صورت لازمه همدردی آن است که تشخیص و درک احساس دیگری، موجب پدید آمدن همان احساس در فرد مشاهده کننده گردد ( دائره المعارف ویکیپدیا، 2003 ).
همدلی در رابطه با جنسیت
ادبیات مربوط به رابطه بین جنسیت و همدلی، ( چو[27]، 1998، گیسبرچت[28]، گیلیگان و آتانوچی[29]، 1998، پیلیاوین و چارج[30]، 1990، دیویس[31]، پست[32] و همکاران، 2002 ) و نوعدوستی ( آماتو[33]، 1990، بیستون، 1998، دوویدیو[34] 2000، هاوارد و پیلیاوین، 2000، جانسون[35] و همکاران، 1989، خانا[36] و همکاران، 1992 ) بسیار ناهمسان است. باتسون در خلاصه پژوهشهای مربوطه در این زمینه عنوان دارد که گاهاً مردان بیش از زنان یاری می رسانند و گاهی مواقع زنان بیش از مردان یاری می نمایند و گاهی مواقع نیز، جنسیت یاری کننده تاثیری در این میان ندارد. به همین شکل هاوارد و پیلیاوین ( 2000 ص 1100 ) مشاهده نمودند که یاریگری مردان یا زنان در یک موقعیت تا حد زیادی بستگی به ماهیت کمک مورد لزوم دارد. در پژوهش اسمیت ( 2003 ) مشخص گردید که جنسیت قویاً با همدلی و ارزشهای نوعدوستی ارتباط دارد و زنان در این باره نسبت به مردان برتری دارند. ولی جنسیت، عامل تاثیر گذاری بر رفتارهای نوعدوستانه محسوب نمی شود.
خواه به دلیل تفاوت ژنتیکی و یا به دلیل تجارب فرهنگی متفاوت، زنان در مقیاسهای همدلی نمرات بالاتری می آورند ( تروبست و همکاران، 1994 ). البته شواهدی وجود دارد دال بر اینکه آموزش همدلی می تواند این تفاوت را کاهش دهد. رونالد لوانت[37] در کتاب خود به نام ساختار جدید مردانگی، دو نوع همدلی را شناسایی کرده است : یکی همدلی عاطفی و دیگری همدلی رفتاری. همدلی عاطفی آگاه بودن از احساسات دیگری است و همدلی رفتاری به توانمندی مشاهده دیگران و مشکلات آنان در چاره اندیشی و حل مسئله یابی رفع مشکلات آنها گفته می شود.
لوانت اعتقاد دارد که مردان در فرایند اجتماعی سازی یاد می گیرند که همدلی عاطفی کمتر و در عوض همدلی رفتاری بیشتری از خود نشان دهند. در حالی که این وضعیت در زنان بالعکس است.
هاویلاند و مالاتستس[38] ( 1981 ) عنوان کرده اند که پسران به لحاظ ذاتی واکنش عاطفی و هیجانی بیشتری را در مقایسه با دختران نشان می دهند. مردان به راحتی از جا می پرند، زودتر هیجان زده می شوند، تحمل کمتری برای تنش و ناکامی داشته، زودتر آشفته می شوند و نوسان عاطفی بیشتری بین حالتهای هیجانی دارند ( باولک، 2003 ).
همدلی و ویژگی های جمعیت شناسی[39]
تا کنون در مورد تاثیر عامل سن بر همدلی مطالعه چندانی صورت نگرفته است. زیرا اکثر پژوهشهای انجام شده بر روی جمعیت های دانش آموزی بوده است که این جمعیت ها به لحاظ سنی تنوع چندانی نداشته اند. با این حال برخی پژوهشها پیشنهاد می کنند که ممکن است میزان نوعدوستی در بین میانسالها بالاتر و در میان افراد جوان و پیر پایین تر باشند ( دوویدیو، 2000، داستون و همکاران، 1989 ).
در پژوهش اسمیت ( 2003 ) ، سن از یک رابطه نسبی با همدلی و نوعدوستی برخوردار می باشد. ظاهراً همدلی با افزایش سن، افزایش می یابد ولی احتمالاً پس از سن 65 سالگی با کاهش مواجه می شود ( البته تنها در یک مقیاس، این رابطه از معنا داری آماری برخوردار بوده است ).
این الگو برای ارزشهای نوعدوستانه نیز یکسان بوده است.
متغیرهای دیگر جمعیت شناسی به طور کلی و تحصیلات به طور اخذ، به نحو گسترده و جامع در ادبیات مربوط به همدلی و نوعدوستی بررسی نشده اند. ولی برخی تحقیقات نشانگر آنند که افراد با تحصیلات بالا، حمایت بیشتری از سیاست های رفاهی به عمل آورده و بیشتر در این زمینه داوطلب می شوند ( برکووتیز و لوترمان[40]، 1968، دوویدیو، 2000 وب[41]، 2000 ).
در پژوهش اسمیت ( 2003 ) همدلی و نوعدوستی در رابطه با متغیرهای تحصیلات و درآمد خانوادگی تفاوت کمی با یکدیگر داشته اند. ارزشهای مبتنی بر نوعدوستی در بین افراد تحصیل کرده بالاتر می باشد و رفتارهای مبتنی بر نوعدوستی در میان افراد دارای درآمد پایین تر، بیشتر می باشد.
در پژوهش اسمیت ( 2003 ) همدلی و نوعدوستی در رابطه با متغیرهای تحصیلات و درآمد خانوادگی تفاوت کمی با یکدیگر داشته اند. ارزشهای مبتنی بر نوعدوستی در بین افراد تحصیل کرده بالاتر می باشد و رفتارهای مبتنی بر نوعدوستی در میان افراد دارای درآمد پایین تر، بیشتر می باشد.
وضعیت تاهل نیز به ندرت به عنوان یک متغیر پیش بین، در این زمینه در نظر گرفته شده است. در پژوهش اسمیت ( 2003 ) ارزشهای مبتنی بر نوعدوستی و همدلی در میان افراد متاهل و زنان بیوه بیشتر بوده است ( مورد اخیر ظاهراً به این دلیل است که تعداد زنان بیوه از مردان بیوه بیشتر است ) و در میان افراد مجرد یا متارکه کرده کمتر بوده است.
نمرات مربوط به رفتارهای نوعدوستانه در بین افراد مجرد بالاتر بوده و در میان افراد متاهل و یا بیوه پایین تر است. البته این رابطه همسان نیست. پژوهشهای صورت گرفته در خصوص یاری رسانی، همجواری و روابط بین فردی، نشان داده است که مؤلفه ها در نواحی کم جمعیت تر قوی تر می باشد ( هاوارد و پیلیاوین، 2000 )
ولی در پژوهش اسمیت ( 2003 ) بین سکونت در نواحی روستایی و شهری و همدلی و نوعدوستی رابطه معناداری یافت نشده است. در واقع برای این فرضیه که همدلی و نوعدوستی در محیط های غیر دوستانه شهرهای بزرگ و مرکزی پایین تر و در محیط های دوستانه و صمیمی شهرهای کوچک و نواحی روستایی بالاتر می باشد، شواهد چندانی وجود ندارند. البته در این میان برخی تفاوتهای جغرافیایی دیده شده است که همسان نمی باشند ( اسمیت، 2003 )
در مورد رابطه بین نژاد و تبار با همدلی و نوعدوستی نیز مطالعات اندک صورت گرفته است.
علیرغم این مطلب در این زمینه، برخی تفاوت های بین فرهنگی مشاهده گردیده است ( جانسون و همکاران، 1989 ). در مطالعه اسمیت ( 2003 ) بین نژاد اسپانیولی با همدلی و نوعدوستی رابطه معناداری مشاهده نشده است و نژاد تنها با رفتارهای نوعدوستانه مرتبط بوده است به اینصورت که سیاه پوستان هر دو زمینه همدلی و نوعدوستی، نمرات بالاتری را به خود اختصاص داده اند.
غالب پژوهشهای صورت گرفته تا کنون به رابطه بین وضعیت اشتغال و همدلی توجه نداشته اند. با این وجود در پژوهش اسمیت ( 2003 ) بالاترین میزان همدلی در بین افراد خانه دار و کمترین آن در بین افراد بیکار و سپس شاغلان تمام وقت یافت شده است. همدلی پایین یافت شده در بین بیکاران، احتمالا منعکس کننده تاثیر منفی بیکاری و نقطه نظرات آنها می باشد. ولی بدلیل تعداد کم پاسخ گویان بیکار نمی توان به طور جدی این فرضیه را مورد بررسی قرار داد.
بین ارزشهای مبتنی و نوعدوستی با وضعیت کاری، رابطه ای همسان و یا روشن یافت نشده است. خانواده اصلی نیز احتمالاً با میزان همدلی مرتبط می باشد. بیشترین میزان همدلی در خانواده های دارای هر دو والد پدر و مادر و سپس خانواده های دارای والد مادر دیده شده است کمترین میزان همدلی نیز در خانواده های دارای والد پدر مشاهده گردیده است.
در خصوص مذهب نیز این ایده وجود دارد که همدلی و نوعدوستی در بین افراد پایبند به مذهب بالاتر است ( آماتو، 1990، دوویدیو، 2000، مورگان[42]، گدارد و گیونز[43]، 1997، پست و همکاران، 2002، اسمیت، فابریکاتور[44] و پیروت[45]، 1999 ).
آموزش همدلی باعث افزایش همدلی شناختی و عاطفی، پذیرا بودن فردی، آگاهی از نیازهای دیگری در موقعیت های تعارض آمیز، بهبود کار گروهی و رضایت شغلی افراد می گردد. برخی از مولفه های آموزشی خاص که با این برآیندهای مطلوب در ارتباطند عبارتند از :
1- آموزش ادراک بین فردی و پاسخگویی همدلانه – تعریف همدلی، نحوه رشد و شکل گیری آن و نحوه درک و تشخیص حالات عاطفی، هیجانی دیگران و پاسخگویی به آن.
2- فعالیت هایی که مستلزم تمرکز بر احساسات خود فرد به عنوان حلقه اتصال به احساسات دیگری می باشند.
3- فعالیت هایی که بر وجوه تشابه بین خود و احساسات خود و دیگران و احساسات آنها تمرکز دارند.
4- تمرین های نقش پذیری / ایفای نقش، که در آن فرد نقش فرد دیگر را تصور نموده و آن نقش را بازی می کند.
5- تمرین مداوم برای تصور دیدگاه دیگری.
6- مواجه با محرک های هیجان برانگیز از قبیل : تصاویر فقر، بلایای طبیعی و غیره .
7- الگو سازی رفتار همدلانه از سوی آموزگاران، مربیان و مدیران.
8- الگو برداری از شخصیت و زندگی افراد همدل مشهور ( باولک، 2003 )
همدلی
یکی از نکات قابل توجه در ادبیات پژوهشی همدلی که می توان آن را به عنوان یک محدودیت نیز در نظر گرفت آن است که اکثر پژوهشهای صورت گرفته در خصوص این موضوع، بر روی نمونه های کوچک دانش آموزی صورت پذیرفته اند. به عنوان مثال پست[46] و دیگران ( 2002 ) پس از کتاب شناسی و مرور پژوهشهای صورت گرفته در مورد همدلی و نوعدوستی عنوان کرده اند که از میان پژوهشها 43 مطالعه منحصراً بر روی دانش آموزان، 3 مطالعه بر روی ترکیبی از دانش آموزان و جمعیت های دیگر، 8 مطالعه بر روی افراد مختلف در سازمان ها و موسسات داوطلبانه، 3 مطالعه بر روی دو قلوها ، 3 مطالعه بر روی نمونه های در دسترس و 2 مطالعه دیگر بر روی نمونه های ایالتی بوده اند. لذا نمونه ی کل این پژوهش ها نیز به صورت زیر بوده است :
کمتر از 100 نفر ( 21 پژوهش ) ، بین 100 تا 199 ( 19 پژوهش ) ، بین 200 تا 499 نفر ( 13 پژوهش ) و 500 + نفر ( 9 پژوهش ) .در یک پژوهش ملی بر روی آمریکائیان، 80 % آمریکائیها بیان کردند که نسبت به کسی که مورد سوء استفاده واقع شده است احساس حمایتگری می کنند. 75% آنها از واقعه ای که روی داده، متأثر می گردند، 73% خود را به عنوان یک فرد رقیق القلب توصیف می نمایند و 71 % از آنها غالباً نسبت به افراد مصیبت زده، احساس همدردی می نمایند. علاوه بر این 73% از آنان اظهار داشتند که احساس شفقت نکردن نسبت به افراد مورد ظلم شده توصیف کننده آنها نیست و 59 % از آنان عنوان کردند که عدم احساس ناراحتی در قبال افراد دچار مشکل توصیف کننده آنان نیست ( اسمیت 2003 ).
در یک پژوهش، کروگر، ساموئلسون، کاپچ و فلانیگان[47] ( 2001 ) به آزمون اثر بخشی یک مداخله مدرسه – مدار بر رشد همدلی اقدام نمودند. در این مطالعه، اثر بخشی یک برنامه نمایش نامه نویسی بر رشد همدلی با استفاده از طیف همدلی استرایر[48]سنجش گردید. در این طیف، کودکان پس از مشاهده صحنه های واقعی عاطفه برانگیز، در یک مصاحبه رودر رو به ارائه واکنش های عاطفی خود پرداختند. نتایج مقایسه آزمودنی های دو گروه آزمایش و کنترل نشان داد که تنها دختران گروه آزمایش در همدلی کلی نمرات بالاتری آورده اند.
نمرات پسران گروه آزمون نیز تنها در زمینه همدلی با عواطف شاد دیگران بالا بود.
در نتیجه این گونه نتیجه گیری شد که پسران تمایل کمتری برای همدلی نشان دادن در خصوص احساس ناراحتی و یا ترس دیگران دارند.
بلاکلی[49] و همکارانش ( 1996 ) در یک پژوهش به بررسی رابطه بین خود – نظارتی و همدلی پرداختند نتیجه این پژوهش نشان داد افرادی که از خود – نظارتی بالا برخوردار می باشند. احتمال بیشتری دارد که در رفتارهای همدلانه درگیر شوند.
تحقیقات نشان دهنده آنند که همدلی اثرات سودمند پردامنه ای بر نگرش ها و رفتار دارد. در صورتی که فقدان آن موجب وارد آمدن اثرات منفی بر نگرش ها و رفتارها می گردد.
یکی از یافته های محکم و مستدل در ادبیات مربوطه آن است که دغدغه های همدلی به رفتار یاری رساندن می انجامد ( بیستون، 1991، دیویس، 1994، اسوالد[50]، 1996 ).
در یکی از مطالعات مربوط به همدلی از افراد خواسته شد تا تحت انواع آموزش های داده پردازی به مطالعه درد و ناراحتی فرد دیگر بپردازند. سپس فرصتی در اختیار این افراد قرار می گرفت تا به فرد نیازمند کمک، یاری رسانند
هنگامی که افراد تحت آموزهای برانگیزاننده همدلی به مطالعه در مورد تالم فرد دیگر می پرداختند، کمک بیشتری به آن فرد می نمودند تا هنگامی که شرایط آموزش همدلی برانگیز نبود، افزایش میزان یاری رسانی که در این مطالعه به دست آمد به برانگیختگی دغدغه های همدلی ( شفقت و عواطف وابسته به آن ) در خوانندگان نسبت داده شد ( بیستون، ساگر[51] و همکاران، 1997 ).
برخی از مطالعات نیز به بررسی نگرشها نسبت به افراد رنج دیده پرداخته اند. در یکی از این مطالعات بیستون و همکارانش از دانشجویان خواستند تا چند سناریو را که دربردارنده شرح افراد در حال رنج و ناراحتی بود خوانده و مورد تامل قرار دهند. سپس نگرش های دانشجویان نسبت به اینگونه افراد اندازه گیری گردید. آنها دریافتند که مطالعه این سناریوها، تحت آموزش های همدلی برانگیز موجب پدید آمدن نگرش های مطلوبتری نسبت به افراد رنج دیده می شود تا هنگامی که این مطالعه تحت آموزش های کاهش دهنده همدلی صورت می پذیرفت. بیستون و همکارانش با استفاده از این فرایند توانستند در نگرش افراد نسبت به بیماران مبتلا به ایدز یا بی خانمان تغییر ایجاد نمایند.
در یکی از از این نوع مطالعات، تغییر نگرش پس از گذشت دو هفته سر گذشت ها توسط دانشجویان، همچنان پابرجا بود که این امر پیشنهاد کننده آن است که تغییر نگرش احتمالاً از ثبات برخوردار است ( بیستون، پولیکارپو و همکاران، 1997 ).
در پژوهش دیگر، هنسون و رونالد[52] ( 1985 ) به بررسی تفاوت های جنسیتی در همدلی و قضاوت اخلاقی نوجوانان پرداختند. در این پژوهش رابطه بین همدلی و قضاوت اخلاقی، سن و تفاوت های جنسیتی، ابراز همدلی عاطفی و انعطاف پذیری در قضاوت اخلاقی درونی 330 نوجوان بررسی گردید. در نهایت مشخص گردید که قضاوت اخلاقی اندازه گیری شده توسط فهرست انعطاف پذیری قضاوت اخلاقی با همدلی رابطه معنا داری ندارد.
در پژوهشی دیگر، رابرتز و استرایر ( 1996 ) به بررسی ابراز عاطفی، همدلی و رفتار اجتماع پسند در نوجوانان پرداختند. همانگونه که انتظار می رفت ابراز عاطفی، بینش عاطفی و نقش پذیری، پیش بینی کننده های قوی برای درگیر شدن آنها در رفتارهای اجتماع پسند محسوب می گردید. در حالیکه همدلی دختران با رفتار اجتماع پسند با دوستان و همکاران با همسالانشان مرتبط بود.
بارون[53] و همکاران ( 1981 ) نیز ارتباط بین سازه های شناختی و عاطفی همدلی را مورد بررسی قرار دارند. گرچه دقت پیش بینی ( همدلی شناختی ) و همدلی عاطفی ممکن است هر دو اجزای یک توانمندی کلی یکسان باشند. اما مطالعات تجربی محدودی به بررسی رابطه بین این ابعاد پرداخته اند. که مطالعه بارون و همکارانش یکی از آنها محسوب می گردد.
ارتباط بین همدلی شناختی و همدلی عاطفی از طریق محاسبه همبستگی بین مقیاسهای همدلی عاطفی مهرابیان و اپشتین[54] و زیر مقیاسهای آن با تقلیل کرونباخ دقت پیش بینی کلی و خرده مؤلفه های آن بررسی گردید در این باره یک رابطه معنا دار فرض گردید. به این معنا که افراد برخوردار از همدلی عاطفی قوی در ادراکات خود از دیگران دقیق تر خواهند بود .
تحلیل داده های جمع آوری شده از 372 دانشجو هیچ گونه رابطه معناداری بین مؤلفه های کرونباخ دقت پیش بین زیر مقیاس هایی که نمایان گر همدلی عاطفی بود را نشان نداد. با این وجود، این دو نوع همدلی از الگوهای متفاوتی در رابطه با کانون کنترل برخوردار بودند. افردی که در همدلی عاطفی، نمرات بالاتری را به خود اختصاص داده بودند، دارای کانون کنترل[55] خارجی بودند.
در حالی که بر عکس، افرادی که در زمینه دقت پیش بینی ( همدلی شناختی ) حائز نمرات بالاتری شده بودند. از کانون کنترل درونی برخوردار بودند. تفاوتهای جنسیتی، تنها در مقیاسهای عاطفی به چشم می خورد که در این باره زنان حائز نمرات بالاتری بودند.
در یک پژوهش دیگر دیویس، لوک و کراوس[56] ( 1994 ) با مقایسه پاسخهای بیش از 800 دو قلوی یک تخمکی و دو تخمکی در زمینه همدلی، به بررسی نقش عوامل وراثتی در همدلی ( درونی ) پرداختند. آنها دریافتند که مولفه های عاطفی همدلی ( دغدغه های همدردی و آشفتگی فردی ) تا حد نسبتاً قابل توجه، ارثی می باشند.
این پژوهشگران 28 % از تفاوت های موجود بین افراد در زمینه دغدغه های همدلی و 32 % از تفاوت های موجود بین آنها را در زمینه آشفتگی فردی ناشی از عامل وراثت برآورد نمودند.